.
.
.
.
دوستت دارم ، همین ؛
این نه قابل محاسبه است نه قابل شمارش ،
حتی نمی توانی میزانش را تخمین بزنی !
بی انتهاست تا وقتی هستم تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی …
.
.
.
.
هر چی تو بخوای باشه ، هر چی تو بگی باشه
اسمِ تو فقط رو این زندگی باشه
.
.
.
.
رابطه های امروزی نخواستن همدیگه نیست
خواستن یکی دیگست …!!!
.
.
.
.
درخت هم که باشی
من
دارکوبی می شوم که هفتاد و سه بار در دقیقه
تو را می بوسد . . .
بایــــ ـــد به بعضیـــ ـــا بگــــ ــی …
هـــ ـیچ چیـــــ ــز من دیـــ ــگه به تو مربـــ ــوط نیــ ــس …
به جــ ــز حالــ ــم …
که اونـــ ــم ازت بهـــ ــم میـــ ــخــوره …
ﭼــــﻪ ﺗــﻠــﺨــﻪ….
ﺧــﻮﺩﺕ ﻣــﺠـﺒـﻮﺭ ﺑـﺸــﯽ ﺑـﺰﺍﺭﯼ ﺑــــﺮﯼ
ﺍﻣـــﺎ ﺩﻟـــﺖ ﺑـــﺎﻫـــﺎﺕ ﻧــﯿـــﺎﺩ……..
بی تو شاید بتوانــــــــ در هوای این شهــــر نفس کشید
میانـــــ هیاهوی اینـــــــــــ بادهای پاییزی
ولی نمیتوان دست های یخ زه را “هــا” کـــــــــــرد …
بـیـــا و گـرمــای دستـــهایــم باش …
صداش بزنم
بگه بله
بگم بله و بلا
بخنده بگه جونم عزیزم
بگم هیچی دیگه
بگه فدات شم بگو دیگه لوس نشو
بگم نمیخوام نمیگم
بگه باشه ، میخواستم بهت یه چیزی بگم
پس دیگه نگم حالا
بگم چی ؟
بگه نه دیگه .. نمیگم
صداش بزنم عاشقانه
بگه نچ امکان نداره بگم
مظلومانه نگاش کنم بگه
اونجوری نگام نکنا ، تا تو باشی میگم جونم بگی حرفتو
گازش بگیرم بگم میگی یا نه
بگه فسقلی هیچی فقط خواستم حرصتو درارم
خندم بگیره نیشگونش بگیرم بگم
میدونی چی میخواستم بگم ؟
بگه نه نگفتی که جونم بگو
بگم هیچی ، تا تو باشی کنجکاویمو تحریک نکنی
زبون درازی … فرار
کی مثه تو منو باور میکنه..؟
با منو حق حق دل سر میکنه..
واسه جشن همه گریهای من..
شعر دیوونگی از بر میکنه..؟
اشکامو حوصله کن غزل غزل..
واسه موندن مرگمو بهونه کن..
وقتی شعرامو به آتیش میکشی..
خونبهای این دل دیوونه کن..!
میـــٰـدونی چیـه ..؟
یِ وقْــــتایی پُست گذاشــٰـتَن بـَهانه است . . .
بَهانـــه ی اینـــکِه بِبینــی
کی میــٰاد واسَت لایـک
میُکنِه
کـــــی
برات کامنت میزاره
کـــــی
میـٰـاد تو پی وی بـِگــه چِتـــــه
کــی
میـٰاد بِگه من هَـــٰـواتو دارَم غُصـِـه نَخـور ..!
کــی
میـٰــاد دِلداریت ْ بِده !
ولــــــــی . . .
چه خبر از دل تو ؟
نفسش مثل نفسهای دل کوچک من میگیرد ؟ ؟
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد !
تو هم از غصه این قهر کمی دلگیری ؟
لحظه ای هم خبر از حال دل خسته ی من میگیری ؟
شود آیا که شبی
دل مغرور تو هم
فکر چشمان سیاه دگری را بکند
دست خالی ز وفایت روزی
قطره ای اشک ز چشمان ترم پاک کند
چه خبر از دل تو ؟
دانی آیا که در این کلبه ی درد
اندکی مهر تو بس بود ولی
دل بیرحم تو با این دل دیوانه چه کرد؟
راستی چه خبر از دل تو …؟
تعداد صفحات : 67